صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
1 سال قبل
0

درس پنجم

دماوندیه

  • شاعر: محمّدتقی بهار
  • اثر: دیوان اشعار
  • قالب شعر: قصیده
  • وزن: مفعول مفاعلن فعولن (رشته انسانی)

 

دماوند در این قصیده، در بندهای ابتدایی، در معنای حقیقی به کار رفته است؛ امّا رفته رفته به عنوان نمادی از روشنفکران جامعه به کار رفته است و از این جهت این ویژگی ها مورد نظر شاعر است:

۱- گوشه گیری و انزوا

۲- دلگیری از مردم زمانه

۳- داشتنِ اندیشه هایِ بلند و متفاوت از مردم زمانه

 

ای دیو سپید پای در بند                        ای گنبد گیتی ای دماوند

قلمرو فکری:

ای دماوند، ای بلندترین بام گنبدی شکل جهان، ای کوه سپیدش که همچون دیو سپیدی تو را اسیر و دربند کرده‌اند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

گیتی

جهان

دیو سپید

موجودی افسانه ای و اساطیری در شاهنامه که به دست رستم کشته می شود

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

بند و دماوند ß   قافیه

دیو سپید  ß  استعاره از دماوند

ای گنبد  ß  جان بخشی

گنبد گیتی  ß  اضافه استعاری، گیتی مانند ساختمانی است که گنبد دارد

ای دماوند  ß  جان بخشی (تشخیص)

پای در بند بودن  ß  کنایه از زندانی بودن

پای در بند بودن دماوند  ß  جان بخشی (تشخیص)

مصراع اول  ß  تلمیح دارد به داستان دیوسپید از هفت خوان رستم در شاهنامه فردوسی (جنگ رستم با دیو سپید)

اغراق  ß  در بلندی دماوند

واج آرایی حرف «د»

پیام:

ستایش دماوند

اشاره به بلندی دماوند

 

از سیم به سر یکی کله خود                               ز آهن به میان یکی کمربند

قلمرو فکری:

کلاه خودی از برف سپید رنگ نقره ای بر سر گذاشته ای و صخره های دامنهٔ کوه تو مانند کمربندی آهنی است که به کمر بسته ای.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

سیم

نقره

میان

کمر، وسط

بیت ß   2 جمله

فعل «داری» به قرینه معنوی از هر دو مصراع حذف شده است

قلمرو ادبی:

کمربند ß   قافیه

کل بیت  ß  جان بخشی؛ نسبت دادنِ کلاهخود و کمربند به کوه

سیم  ß  استعاره از برف

کمربند آهنین  ß  استعاره از میانه کوه که پر از سنگ ها و صخره های تیره رنگ است

کل بیت  ß  جان بخشی؛ قراردادن سر و کمر برای کوه

سیم و آهن  ß  تناسب

میان و کمربند  ß  تناسب

کله خود و کمربند  ß  تناسب

سر، کله‌خود و میان  ß  تناسب

کل بیت  ß  تشبیه پنهان؛ برف ها مانند کلاه خود و صخره ها مانند کمربندند

پیام:

وصف دماوند

 

تا چشم بشر نبیندت روی                     بنهفته به ابر، چهر دلبند

قلمرو فکری:

برای اینکه مردم چهره ات را نبینند، صورت زیبایت را در پشت ابر پنهان کرده ای. (به بلندی دماوند اشاره دارد.)

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

تا

به این دلیل که

نهفتن

پنهان کردن

بیت ß   2 جمله

«ت» در «نبیندت روی»  ß  مضاف الیهِ «روی»، جهش ضمیر

قلمرو ادبی:

دلبند ß   قافیه

کل بیت  ß  جان بخشی؛ نسبت دادن روی و چهره به دماوند و نهفته شدن از مردم

روی، چهره و چشم  ß  تناسب

کل بیت  ß  حُسن تعلیل؛ سخنور علت پنهان شدنِ قله دماوند را در پشت ابر، بیزاری و دوری کردن از مردم نادان می داند

دلبند  ß  کنایه از گرامی و ارجمند

پیام:

بیزاری دماوند از مردم

اشاره به بلندی کوه

 

تا وارهی از دم ستوران             وین مردمِ نحس دیومانند،

با شیر سپهر بسته پیمان                      با اختر سعد کرده پیوند

قلمرو فکری:

برای نجات از هم نشینی با انسان های حیوان صفت و این مردم شوم که مانند دیو هستند،

برای اینکه از هم صحبتی و هم‌ نشینی مردم نادان و شومِ دیوصفت رهایی یابی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

وارهی

رها شوی

وین

و این

دَم

نفس

سپهر

آسمان

پیوند کردن

خویشاوندی کردن

سعد

خجسته، مبارک، متضاد نحس

نحس

شوم، بدیمن، بداختر، گجسته، ناهمایون

ستور

چهارپا، جانوران چهارپا به ویژه اسب، استر و خر

اختر سعد

سیّاره مشتری یا هرمز است که به خجسته مهین نامبردار است

بیت اول ß   1 جمله

بیت دوم ß   2 جمله

این دو بیت موقوف المعانی هستند

قلمرو ادبی:

بیت اول  ß  دیومانند ß   قافیه

بیت دوم  ß  پیوند ß   قافیه

دَم  ß  مجاز از سخن

ستور  ß  استعاره از انسان‌های پست و نادان

شبیه  ß  مردم دیو مانند

بیت اول  ß  حسن تعلیل

شیر سپهر  ß  استعاره از خورشید (به اعتبار آن که برج اسد خانه اوست)

بیت دوم  ß  جان بخشی؛ پیمان بستن دماوند با خورشید، پیوند دماوند با مشتری

اختر و سپهر  ß  تناسب، اغراق

بیت دوم  ß  حُسن تعلیل؛ شاعر علت بلندی دماوند را تلاش او برای دوری از مردم زمانه می داند

سپهر و اختر  ß  تناسب

پیمان و پیوند  ß  تناسب

بیت اول ارتباط معنایی دارد با:

از این دیومردم که دام و دَدَند               نهان شو که هم صحبتانِ بدند

پیام:

بیت اول  ß  بیزاری از مردم نادان

بیت دوم  ß  اشاره به بلندی دماوند

 

چون گشت زمین ز جور گردون                          سرد و سیه و خموش و آوند

بنواخت ز خشم بر فلک مشت                           آن مشت تویی تو ای دماوند

قلمرو فکری:

وقتی زمین از ظلم و ستم آسمان این گونه سرد و سیاه ساکت و معلق شد ...

زمین از شدت خشم مشتی به سوی آسمان کوبید، ای کوه دماوند آن مشت تو هستی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

جور

ستم

خموش

ساکت

آوند

آونگ، آویزان، آویخته

نواختن

کوبیدن

گردون

فلک، آسمان، در اینجا روزگار

بیت اول ß   1 جمله

بیت دوم ß   4 جمله

این دو بیت موقوف المعانی هستند

قلمرو ادبی:

بیت اول  ß  آوند ß   قافیه

بیت دوم  ß  دماوند ß   قافیه

زمین و گردون  ß  تضاد

جور گردون  ß  جان بخشی، اضافه استعاری

گشت  ß  ایهام تناسب:

  • 1) شد
  • 2) گردیدن و چرخیدن، با زمین و گردون تناسب دارد

خموش گشتن زمین  ß  جان بخشی

بیت اول  ß  حسن تعلیل؛ آسمان به خاطر ستم گردون خفه و خموش و معلّق است

مشت کوبیدن زمین به فلک  ß  جان بخشی

ای دماوند  ß  جان بخشی

تو مشت هستی  ß  تشبیه

واژه آرایی کلمات «مشت» و «تو» در بیت دوم

واج آرایی حروف «ت» و «ش» در بیت دوم

پیام:

بیت اول  ß  بیداد آسمان بر زمینیان

بیت دوم  ß  اعتراض زمین بر آسمان

 

تو مشت درشت روزگاری                       از گردش قرن ها پس افکند

قلمرو فکری:

ای دماوند تو مشت سنگین مردم زمانه هستی که بر اثر گذشت روزگاران به جای مانده ای. شاعر در این بیت به قدمت کوه دماوند نیز اشاره دارد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

پس افکند

پس افکنده، میراث، به جا مانده

بیت ß   2 جمله

پس افکند  ß  صفت مفعولی مرکب کوتاه

قلمرو ادبی:

پس افکند ß   قافیه

مصراع اول  ß  تشبیه؛ تو [ای دماوند] مشت روزگار هستی

مشت روزگار  ß  جان بخشی برای روزگار؛ اضافه استعاری

واج آرایی حروف «ش» و «ر»

پیام:

اعتراض دماوند به ستم گردون

 

ای مشت زمین بر آسمان شو                بر وی بنواز ضربتی چند

قلمرو فکری:

ای دماوند که مثل مشت زمین هستی به آسمان برو و بر چهرهٔ آسمان چند ضربهٔ محکم بزن.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

شو

برو

بنواز

بزن

بیت ß   3 جمله

مرجع «وی»  ß  آسمان است

ضربتی چند  ß  ترکیب وصفی وارون (چند ضربت)

چند  ß  صفت مبهم

قلمرو ادبی:

چند ß   قافیه

مشت زمین  ß  جان بخشی و استعاره از دماوند

زمین و آسمان  ß  تضاد

مصراع دوم  ß  جان بخشی

مشت و ضربت  ß  تناسب

پیام:

خیزش ضد بیداد

 

نی نی تو نه مشت روزگاری                   ای کوه نی اَم ز گفته خرسند

قلمرو فکری:

نه! نه! تو مشت روزگار نیستی. من از تشبیه خود خشنود نیستم.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

نی نی

نه

نیَم

نیستم

خرسند

راضی

بیت ß   4 جمله

نی نی  ß  قید نفی

قلمرو ادبی:

خرسند ß   قافیه

مشت روزگار  ß  اضافه استعاری (جان بخشی)

ای کوه  ß  جان بخشی

تو نه مشت روزگاری  ß  تشبیه

واج آرایی حرف «ن»

نکته:

شاعر از همانندی دماوند به مشت روزگار خرسند نیست به این دلیل که مشت نشانه اعتراض و ستیز است در حالی که دماوند (مردم تهران یا روشنفکران) در مقابل ظلم و دشمنان خارجی خاموشی گزیدند.

پیام:

بی تفاوتی روشنفکران

 

تو قلب فسرده زمینی               از درد ورم نموده یک چند

قلمرو فکری:

تو قلب منجمد و غمگین زمین هستی که مدتی از شدت درد، متورم شده است.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

یک چند

مدتی، چندی

وَرَم

آماس

فسرده

یخ زده، منجمد، افسرده و غمگین

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

محترم ß   قافیه

فسرده  ß  ایهام:

  • 1) یخ زده
  • 2) افسرده

مصراع اول  ß  تشبیه کوه دماوند به قلب فسرده زمین

وَرَم  ß  استعاره از برآمدگی کوه

قلب زمین  ß  جان بخشی، اضافه استعاری

قلب، درد و ورم  ß  تناسب

واج آرایی حرف «د»

کل بیت  ß  حسن تعلیل

پیام:

اشاره به برآمدگی کوه دماوند

 

تا درد و ورم فرو نشیند             کافور بر آن ضماد کردند

قلمرو فکری:

برای اینکه درد ورم تسکین یابد، بر روی آن مرهمی از کافور (برف) نهاده اند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

فرو نشیند

فروکش کند

ضماد

مرهم

ضماد کردن

بستن چیزی بر زخم، مرهم نهادن

کافور

ماده معطر جامدی که از گیاهانی چون ریحان، بابونه و چند نوع درخت به دست می آید. در قدیم به عنوان مرهم و دارو روی زخم می مالیدند

بیت ß   2 جمله

تا  ß  حرف پیوند به معنیِ «برای اینکه»

قلمرو ادبی:

کردند ß   قافیه

ورم  ß  استعاره از برآمدگی کوه

کافور  ß  استعاره از برف های قله دماوند

درد، ورم و ضماد  ß  تناسب

کل بیت  ß  حُسن تعلیل

واج آرایی حروف «د» و «ر»

پیام:

اشاره به برف گیر بودن دماوند

 

شو منفجر ای دل زمانه             وان آتش خود نهفته مپسند

قلمرو فکری:

ای کوه دماوند که چون قلب زمانه هستی، آتشفشان کن و بیش از این خرسند مباش که آتش درونت پنهان بماند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

نهفته

پنهان شده

بیت ß   3 جمله

نهفته  ß  صفت مفعولی در نقش قید

قلمرو ادبی:

مپسند ß   قافیه

دلِ زمانه  ß  اضافه استعاری (جان بخشی)

دل  ß  استعاره از دماوند (نماد روشنفکران خاموش)

آتش  ß  استعاره از خشم و خروش و اعتراض

منفجر و آتش  ß  تناسب

منفجر شدن  ß  کنایه از اعتراض

پیام:

دعوت به اعتراض

 

خامش منشین سخن همی گوی                       افسرده مباش خوش همی خند

قلمرو فکری:

ای دماوند (آگاهان خاموش جامعه)، خاموش و آرام نباش و چیزی بگو (اعتراض کن)، غمگین و ناخوش نباش و با شادی بخند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

همی گوی

بگو

افسرده

یخ زده، غمگین

همی خند

بخند

بیت ß   4 جمله

خوش  ß  قید کیفیت

قلمرو ادبی:

همی خند ß   قافیه

خامش نشستن و سخن گفتن  ß  تضاد

کل بیت  ß  جان بخشی؛ سخن گفتن، خندیدن و خاموش نبودن دماوند

افسرده  ß  ایهام:

  • 1) یخ زده
  • 2) غمگین

خاموش و افسرده  ß  تناسب

خوش خندیدن  ß  کنایه از افسردگی بدر آمدن

افسرده و خوش  ß  تضاد

پیام:

دعوت به اعتراض

 

پنهان مکن آتش درون را                      زین سوخته جان شنو یکی پند

قلمرو فکری:

آتش خشم خود را پنهان نکن، از این شاعر دل سوخته، پندی بشنو.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

یکی پند

پندی

بیت ß   2 جمله

سوخته جان  ß  صفتِ مرکب، جانشین اسم، منظور «خودِ شاعر» است و مخاطبِ شاعر «کوه دماوند»

قلمرو ادبی:

پند ß   قافیه

آتش  ß  استعاره از خشم و خروش

آتش و سوخته  ß  تناسب

سوخته جان  ß  کنایه از دردمند و سرد و گرم روزگار چشیده

واج آرایی حرف «ن»

پیام:

دعوت به اعتراض

 

گر آتش دل نهفته داری                        سوزد جانت به جانت سوگند

قلمرو فکری:

اگر آتش خشم خود را پنهان نگه داری، به جانت سوگند می خورم که نابود خواهی شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

گر

اگر

نهفته

پنهان

سوختن

سوزاندن

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

سوگند ß   قافیه

«ت» در«جانت»  ß  در هر دو مورد نقش مضاف الیهی دارد

«به جانت سوگند»  ß  حذف فعلِ «می خورم» به قرینه معنوی

آتش دل  ß  استعاره از خشم و خروش

سوختن جان  ß  کنایه از نابود شدن

دل و جان  ß  تناسب

واژه آرایی کلمه «جان»

پیام:

دعوت به اعتراض

 

ای مادر سرسپید بشنو              این پند سیاه بخت فرزند

قلمرو فکری:

ای مادر کهن‌سال، نصیحت این فرزند سیاه بخت خود را گوش بده.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

سرسپید

موی سپید

بیت ß   3 جمله

سیاه بخت فرزند  ß  ترکیب وصفی وارون، منظور خود «ملک الشعرا بهار» است

قلمرو ادبی:

فرزند ß   قافیه

سر  ß  مجاز از مو

مادر سر سپید  ß  استعاره از دماوند، نمادی از مردم و فرهنگ ایران

سپید و سیاه  ß  تضاد

سیاه بخت  ß  کنایه از بدبخت، حس آمیزی

سرسپید  ß  کنایه از پیر (اشاره به برف قله دماوند)

مادر و فرزند  ß  تناسب

سرسپید  ß  استعاره، برف ها و قله کوه دماوند مانند موی سپید سر زنان است

پیام:

اندرز دماوند (روشنفکران)

 

برکش ز سر آن سپید معجر                  بنشین به یکی کبود اورند

قلمرو فکری:

روسری سفید خود را از سر باز کن؛ یعنی سازش با حکومت را رها کن و قیام کن و با شکوه و جلال بر تختی شاهانه بنشین.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

معجر

روسری، سرپوش

کبود

آبی سیر

اورند

اورنگ، تخت، تخت پادشاهی

بیت ß   2 جمله

سپید معجر و کبود اورند  ß  ترکیب وصفی وارون (معجرِ سپید، اورندِ کبود)

قلمرو ادبی:

اورند ß   قافیه

سپید معجر  ß  استعاره از برف روی کوه

از سر برکشیدن معجر سپید  ß  کنایه از دوری از گوشه نشینی، ضعف و خاموشی

اورند  ß  مجازاْ فرّ و شکوه، شأن و شوکت

بر اورند نشستن  ß  کنایه از قدرت­نمایی کردن، فرمانروایی کردن

سپید و کبود  ß  تضاد

پیام:

نمایان نمودن توانایی

مفهوم:

توصیه به حرکت کردن و اعتراض

 

بگرای چو اژدهای گرزه              بخروش چو شرزه شیر ارغند

قلمرو فکری:

مانند اژدهای زهرناک حمله ور شو و زهرت را بریز. مانند شیر شجاع و خشمگین فریاد بر آور و حرکت کن.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بگرای

حمله ور شو، حرکت کن

اژدها

مار بزرگ

خروشیدن

فریاد زدن

شرزه

خشمگین،  غضبناک

ارغند

خشمگین و قهرآلود

گرزه

ویژگی گونه ای مار سمی و خطرناک

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

ارغند ß   قافیه

گرزه و شرزه  ß  جناس ناهمسان

مصراع اول  ß  تشبیه

مصراع دوم  ß  تشبیه

واج آرایی حرف «ش»

پیام:

دعوت به اعتراض

 

بفکن ز پی این اساس تزویر                  بگسل ز هم این نژاد و پیوند

قلمرو فکری:

این حکومت ظالمانه که بر پایه فریب و حیله بنا شده است را نابود کن.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

پی

پایه، شالوده، بن، بیخ

اساس

پایه

گسلیدن

پاره کردن، جداکردن

تزویر

دورویی، ریاکاری

این نژاد و پیوند

منظور نژاد و پیوند ستمگران

اساس تزویر

پایه های حکومت ریاکار

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

پیوند ß   قافیه

اساس تزویر  ß  اضافه استعاری

از پی افکندن  ß  کنایه از نابود کردن

نژاد و پیوند  ß  تناسب

پی و اساس  ß  تناسب

کل بیت  ß  موازنه (برای رشته انسانی)

پیام:

دعوت به مبارزه

 

بر کَن ز بُن این بنا که باید                     از ریشه بنای ظلم برکند

قلمرو فکری:

بنای این حکومت ظالم را خراب کن؛ ظلم را باید از پایه نابود و ریشه‌ کن کرد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

بن

ریشه

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

برکند ß   قافیه

از بن برکندن  ß  کنایه از نابود کردن کامل

«بنا» در مصراع نخست  ß  استعاره از بیداد

از ریشه برکندن  ß  کنایه از نابود کردن کامل

برکن و برکند  ß  همریشگی (هم خانواده)، جناس

بنای ظلم  ß  اضافه تشبیه

واج آرایی حروف «ب» و «ن»

پیام:

دعوت به مبارزه با ستمگر

 

زین بی خردان سِفله بستان                 دادِ دلِ مردمِ خردمند

قلمرو فکری:

از این فرمانروایان بی خرد پست و فرومایه، حق انسان های خردمند و آگاه را بگیر.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

زین

از این

سفله

فرومایه، بد سرشت

ستاندن

گرفتن

داد

حق و حقوق

بیت ß   1 جمله

قلمرو ادبی:

خردمند ß   قافیه

بی خرد و خردمند  ß  تضاد

بی خردان سفله  ß  کنایه از فرمانروایان ستمگر در زمان سخنور

واج آرایی حرف «د» و مصوّت «ــِـ»

پیام:

گرفتن حق ستمدیدگان

 

توضیح:

محمّد تقی بهار شعر دماوندیه را در سال ۱۳۰۱ هجری شمسی سرود. در این سال به تحریک بیگانگان، هرج و مرج قلمی و اجتماعی و هتّاکی ها در مطبوعات و آزار وطن خواهان و سستی کارِ دولت مرکزی بروز کرده بود. بهار این قصیده را با تأثیر پذیری از این معانی گفته است.

 


سایر مباحث این فصل